هنــر درمان خــویشتــن

اعتماد

دیر اعتماد میکنم و زود اعتمادمو از دست میدم. به جرات کسی و ندارم که بهش  بی قید و شرط تکیه کنم و بدونم پشتمو خالی نمیکنه و در احساساتش صادقه.. چه خوش خیالم من ساده ....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یک روانشناس

هفته 18 بارداری

- خوشحالم که بعد از ویار و حالت تهوه و ترش خوری ها که کمی به آدم حس و حال بارداری میداد ، حالا باز دوباره همون حال اومده سراغم اما با شکم کمی برآمده و تکون های ریزی شبیه ترکیدن خباب های بازی بچه ها و ذوق برای سونوگرافی این هفته که جنسیتش معلوم میشه .


- ناراحتم از اینکه  نتونستم باهاش درست حسابی صحبت کنم . کمی براش لالایی میخونم و قرآن و صدای اذان و بلند میکنم یا به علی میگم اقامه بگه که بشنوه. دلم میخواد خیلی کارهای بیشتر کنم. خیلی بیشتر برسم به خودم . مقوی تر . مویز و کندر بیشتر. دعا و نمازهای بیشتر... اما خب نمیشه!


- متعجبم! رقیق شدم. در آن واحد هم گریه میکنم هم خنده . مثلا به نبودن علی فکر میکنم و بغض میکنم مث دخترای لوس. علی میخنده بهم . منم خندم میگیره. کجا خودمو رها کردم انقدر ول شدم تو زندگی؟ کیف داره . بیخیال همه چی... شدم یه گوله حس ... میخوام بیشتر هم بشه .. دارم کیف میکنم با علی...هوای علی و داشتن.. حسودی نکردن به این و اون .. بیخیال دوری از خونه... حال مادربزرگ و پرسیدن...لوس بازی دراوردن و این حرفا 


- گیجم! این وسط هم علی از فرانکل در جستجوی معنی و خرید . انقدر که با سوالات فلسفی ذهنشو قاطی پاتی کردم... الان اونجام که میگه آدمایی که ول شدن توی زمان از بیکاری نه هدف دارن نه میتونن آینده ای و ببینن معنی ای ندارن ! این دقیقا منم . من ضعیف که هیچ هدفیبه ذهنش نمیرسه . یا اگه میرسه از حقارتش میترسه . جرات انجامشو نداره . کار بزرگ تو ذهن من جا نمیشه . چرا ؟ چون من به اندازش بزرگ نیستم. امیدوارم در این مدت بتونم تئوری قابل قبولی پیدا کنم . چیزی که بشه برای بچه هم تعریف کرد ...







۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یک روانشناس

آیا منزل مادرشوهر احساسمان را بیان کنیم؟

جواب : بله! اینکه شما در هر محیطی باتوجه به شرایطش احساستان را بیان کنید یک توانمندی است. برای بهبود روابط بگذارید دیگران بدانند چه احساسی در شما ایجاد میکنند. 


مقدمه:

من به آدمهای اطرافم اعـــتماد کافی ندارم(جز تعداد معدودی). 

یعنی مطمئن نیستم در کاری که میکنند پیشبینی پذیر هستند یا نه . یا مطمئن نیستم حرفهایشان یا احساساتشان که بروز میدهند واقعی است یا نه؟ یا اصلا میشود روی ادعاهایشان حساب کرد؟

روی این حساب همیشه فاصله ام را با این افراد حفظ میکنم و خودم را لو نمیدهم. اما من که نمیتوانم غیرواقعی باشم پس هرجا که موقعیتش پیش بیاید که ناراحت یا خشمگین شوم احساسم را بیان میکنم.

مثال موقعیت :

همین دیروز از صبح برای شب منزل مادرشوهر دعوت شده بودیم به صرف پیتزا. شب که شد خبر دادند آشپز دیر رسیده و برنامه کنسله. حسم این بود که اگر همسر من قرار بود بپزه هر جا که رفته بودیم زود خودشو میرسوند که سر قولش بمونه. این بی مسئولیتی منو خیلی اذیت کرده بود! وقتی که رفتم منزل مادرشوهر چهره ام گرفته نبود اما دنبال فرصتی بودم که احساسم و بیان کنم پس گفتم:

" خیلی مغموم شدم. از صبحححح گفتید پیتزا داریم. (به گمونم انگشت اشارمو بالا اوردم . از اینکار والدگرانم راضی نیستم)"

و بعد بنده خدا شروع کرد به توضیح . خواهر شوهر به دفاع کردن از اشپز . و خود اشپز هم فکر کنم تحت تاثیر قرار گرفت. و مادرشوهر گفت که فردا انشالله. و همینطور هم شد.


بحث و نتیجه گیری: 

1- قبل انجام هر کاری هدفتون و بشناسید و طبق اون برنامه بچینید. مثلا من برنامه ام همونطور که خواستم پیش رفت اما هــدفم لزوما این نبود که فردا جبران کنند. حس میکنم زحمتی است که من انداختم و حس عزتمندی خوبی ندارم.

2- یا قول ندهید یا لطفا کاری کنید که سر قولتان بمانید. اینطوری اعتماد دیگران بیشتر به شما جلب میشود. 

3- اگر نتوانستید قولتان را عملی کنید قبل از هرچیز عذرخواهی کنید و فرصت دیگر را برای جبرانش انتخاب کنید. قبل از اینکه طرف مقابل خودش از شما بخواهد که جبران کنید. وقتی خودتون زودتر بگید نشان دهنده  فهم و شعور و مسئولیت پذیری شماست و اینکه طرف مقابل برای شما اهمیت دارد.

4- حواستون به وضع بدنیتون باشه اون از شما صادق تره . مثلا انگشت اشاره من مثل مامان ها اومد بالا که بنظرم قشنگ نبود!

5- اگر بیشتر خوب بودید تا بد خیلی سخت نگیرید. به تمرین ادامه بدید



کنارگوشه : داشتم فکر میکردم به بچه ام یاد بدم هم بتونه بدون ترس " بیان احساس" کنه و هم " خوش قولی" و " مسئولیت پذیری" و یاد بگیره.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یک روانشناس

اضطراب وجودی دقیقا یعنی همین

یک روز لیست توانمندی ها و داشته هامو مینویسم و قطعا طومار خواهد شد. 

اما مساله دردآور من اینه که

شبیه کسی هستم که هزاران راه در پیش روی داره و قدرت اختیارش باعث عذابش شده .

از روزمرگی از کسی نبودن

از روان بنه بی ارزشی ذاتی بشری

از نابودی محض و از جهانی بی هیچ اثر از من

میترسم.


آرزوم اینه کاااش یک روز خدا بیاد پایین ( یا من برم بالا) و بنشینیم چند کلمه ای منطقی با هم صحبت کنیم ...


هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم

چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یک روانشناس

آداب خوابیدن برای سلامت روان

آتچه باید درباره ی خــــواب بدانیم

1- خواب گنج است . تا درست نشود فکر هم درست نمیشود.

2- بهترین ساعت خواب 10شب است زیرا سیکل عمیق خواب 2 بار تکرار میشود.سم زدایی بیشتر است. اگر هر شب 12 میخوابید دوبار در هفته ساعت 10 بخوابید.

3- بیدار شدن ربطی به خواب ندارد.هر تایمی که بخوابید یک ساعت منظم بیدار میشوید. اینطور نیست که چون دیرتر خوابیده اید بیشتر بخوابید.

4- برای خودتان احترام قایل باشید و تشریفات خواب را رعایت کنید.مثلا دعای قبل از خواب،مسواک،لباس خواب،دوش آب گرم

5- اتوماتیک وار نخوابید که اراده را ضعیف میکند. ذهن قابل برنامه ریزی است اگر بگویید یک تایم مشخص میخوابید وبیدار میشوید همین اتفاق می افتد.

6- برنامه خواب و بیداری را از قبل به ذهن بدهید. وقت بیدار شدن هنوز هوشیار نیستیم و نمیتوانیم تصمیم بگیریم .پس با این روش کنترل دست خودتان است.

7- وقتی بیدار شدید سریعا از رختخواب جدا شوید. اراده را تقویت میکند.

8- خواب ظهر هیچ سیکل منظم و قاعده ای ندارد . بهتر است پرهیز شود.

9- از خواب کافی خود نزنید تا به کارهای دیگرتان بزنید . صبح باید احساس کنید که کاملا استراحت کرده اید.

10- به جای اینکه از تکرار آلارم ساعت استفاده کنید ، آن را در آخرین دقیقه ای که میتوانید بخوابید تنظیم کنید.

11- در بستر خنک بخوابید.

12- قبل از خواب با وسایل الکترونیکی کار نکنید.

13- اول بخوابید بعد تصمیمهای مهم زندگیتان را بگیرید . تصمیمات کوچک را هرچه سریعتر انجام دهید و از سر راهتان بردارید.

 


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
یک روانشناس

اگر بخوایم روان خودمونو درمان کنیم از کجا شروع کنیم؟

سبک زندگی



اگر احساس میکنید مدتی است از حالت خلق نرمال فاصله گرفته اید ، به کارهای شخصی، کارهای منزل ، اداره و سرکارتان به خوبی نمیرسید ، روابطتان دچار مشکل شده و کارکرد سابق را ندارید بهتر است قدمی برای سلامت روان خودتان بردارید.


در ابتدا است از ابعادی که حالت زمینه ای دارند شروع کنید. 

سبک زندگی در درمان حالت زمینه ای دارد. سبک زندگی پایه واساسی است که اگر محکم و درست بنا نشود ناراحتی روان قابل اصلاح نیست یا موقتی خواهد بود.زیرا انسان چندبعدی و درعین حال یکپارچه است. چنانچه روی یک بعد کار شود بقیه سییستم تحت تاثیر قرار میگیرد .


روان و بدن مثل چهارراه است که در وسط چیزهایی وجود دارند به نام کنش های بزرگ که هم متعلق به روان هستند و هم متعلق به جسم. مانند : خواب،خوراک،فعالیت بدنی،دفع،آمیزش جنسی. 

اگر این کنش های بزرگ تنظیم نشود فکر هم تنظیم نمیشود و متعاقبا حال خوب هم نخواهیم داشت .


یادتان نرود که :  فکر خوب =>حال خوب=>رفتار خوب


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
یک روانشناس

آیا برای خودتون یک تئوری یا مدل مخصوصی دارید ؟

آیا برای زندگیتون قانون ، تئوری یا روال خاصی دارید ؟
با چه "مدلی" زندگی میکنید؟
با چه مدلی فرزندتون و تربیت میکنید؟
با چه مدلی زندگی مشترکتون و اداره میکنید؟
با چه مدلی به خانوادتون و حفظ میکنید؟
با چه مدلی از پس زندگیتون برمیاین ؟

قانون دارین یا هردمبیلی میرین جلو؟

قانونتون و از کجا آوردین ؟
از مامانتون؟
از استادتون؟
از علم؟


تکلیف خودتون و با این 4 تا چیز خوووب روشن کنید :

1- تحصیل
2- شغل
3- ازدواج
4- تثوری زندگی


این به شما کمک میکنه تا حال آرومی و تجربه کنید و  آشفته نباشید .
بعدا درباره سبک زندگی بیشتر صحبت میکنیم :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
یک روانشناس

اختلال روانی را چگونه تشخیص دهیم ؟

شاید بشه بطور ساده اینطور گفت که اختلال "تشدید رفتارهای عادی" ماست .

حتما پیش اومده روزهایی که غمگین و پایین باشیم یا خیلی شاد و پرانرژی و تر و تازه . حتما وقتهایی بوده که دچار ترس و اضطراب شدیم ؛ مثل اون حس تنش قبل سخنرانی  یا کنفرانس یا حتا یک امتحان پایان ترم. گاهی دلمون میخواد یه گوشه تنها باشیم گاهی هم دلبسته و وابسته ایم...گاهی شلخته و بی نظم  فرداش منظم و مرتب . و اینا هیچ کدوم به تنهایی دلیل نمیشه که به رفتار فرد معنای پاتولوژیک بدیم.


" بروز یک رفتار آنـــورمال در شرایط آنـــورمال کاملا طبیعیه "


اختلال روانی


قضاوت در مورد کسی که شرایط طبیعی نداره راحت نیست . کسی که بستر خانوادگی سالمی نداره یا نداشته . یا عزیزی و از دست داده . یا فشار روانی بالایی بهش وارد شده و ...

خیلی مهمه که اول از همه معنای زندگی خودمونو پیدا کنیم و درش مستقر بشیم و بعد  بتونیم با رفتن به درررررررون دنیای منحصر بفرد و پر رمز و راز هر کسی  درک و همدلی کنیم و تمامیت وجود انسانیش را همانطور که هست بپذیریم .  نه انقدر راحت برچسب بزنیم .


شاید این بیشترین چیزی باشه که در روابط بهش احتیاج داریم.


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
یک روانشناس

مسیــر رشد و تحول

تصور غلط از زندگی و ماهیت فرآیندهایش ما را در توهمی گیر میاندازد که به جای "خود واقعی "، بشویم داستانهایی که درباره خودمان گفته ایم. و با خود بی رحمانه تا کنیم. 

ما دوست داریم رشد کنیم و بسوی پیشرفت مثبتی متحول شویم . عادتهای بد را کاملا ترک کنیم ، اصلا عصبانی نشویم ، دقیقا منظم همان ساعتی که میخواهیم از خواب برخیزیم یا مو به مو برنامه ای که ریخته ایم را اجرا کنیم و هرگز اشتباه نکنیم ...


این همان جاییست که میگویم تصور غلـــــط !!!!!


مسیر رشد و تحول


روانشناسی رشد درباره نوسان های خودنظم جو می گوید :

تحول خطی نیست . نوسان و "بازگشت"هایی وجود دارد . اگر در مسیر رشد و تحول بازگشتی صورت بگیرد درستتت به هماان نقطه نمیرسد بلکه کمی بالاتر قرار میگیرد (یک فنر را در نظر بگیرید) و به مسیر اصلی نزدیکتر میشود . آقای گزل به این خصیصه نمو حلزونی میگوید. 


امیدوارکننده نیست؟

وقتی درباره "نوسان های خودنظم جو" صحبت میکنیم میبینیم میتوانیم هنگام اشتباه ها یمان و هنگام هجوم افکار کمال طلبانه (کامل گرایانه) و اجبار و باید ها و سخت گیری ها با ماهیت انسان بودنمان مهربان باشیم ...زیرا اصالتا" رشد خطی نیست. 

در تحول ، همانگونه که در اتاق درمان نیز دیده میشود ، حال بد امروز دقــــیقا همان حال بد دیروز نیست بلکه رشد یافته تر  و در نقطه ای بالاتر از آن قرار دارد.

و این باعث میشود بدانیم هنوز رو به رشد و کمال و پیشرفت هستیم...

هنوز هم رو به هدفِ والا ... 



۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
یک روانشناس